دلواپسی!!!
محبت را از درختی بیاموز که حتی سایه خود را از سر هیزم شکن کم نمی کند...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم قلمی خواهم ساخت از نی باغ بهشت جوهر از شیشه ذات کاغذ از صفحه دل تا نویسم همه جا نام زیبای تو را "مهدی جان" گـــــــر نیایی فقیـــــــــر می میـــرم مثل دنیـــــــــا حقیـر می میـــرم چون کبوتـــــــــر که در قفس حبــــس است تک و تنهـــــــا اسیـــر می میـــرم ای شکـــــــــوه ترنــــم باران در فراقـــــــــت کویـــر می میـــرم توی شهــــــر دلـــتم زمین لرزســـــــت زیر آوار پیـــــــــــر می میـــرم بی تو زجـــر آور است جــــــان کندن وای بر مــن چه دیـــر می میـــرم تو بیــــــــــــــا می خورم قســـــــم به خــــــدا چون بگویی نمیــــــــــر می میـــرم مهدیــــا ای تمـــــــــتام هستی مـن گـــــــر نیایی فقیــــر می میـــرم مثل هر بار برای تو نوشتم: دل من خون شد از این غم تو کجایی؟ و ای کاش بیایی! دل من تاب ندارد.... همه گویند که انگشت اشاره، مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟ تو کجایی؟ تو کجایی؟ و تو انگار به قلبم بنویسی: که چرا هیچ نگویند مگر این رهبر دلسوز طرفدار ندارد که غریب است؟ و عجیب است که پس از قرن و هزاره هنوزم که هنوز است دو چشمش به راه است و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش زیاد است که گویند به اندازه یک بدر علمدار ندارد و گویند چرا این همه مشتاق، ولی او سپهش یار ندارد تو خودت مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی ز هجران و غمم ناله سرایی، تو کجایی؟ تو که یک عمر سرودی تو کجایی؟ تو کجایی؟ باز گویی که مگر کاستی بُد ز امامت ز هدایت زمحبت ز غمخوارگی و مهر و عطوفت تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟ چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟ چه کسی در پی هر غصه تو اشک چکانده؟ چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟ چه خطر ها به دعایم ز کنار تو گذر کرد و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی کجایی؟ و ای کاش بیایی هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود تو بودی هر زمان بود تفاوت، تو رفتی تو نماندی خواهش نفس شده یار و خدایت و همین اسم که تاثیر نبخشد به دعایت و به افاق نبردن صدایت و غریب است امامت من که هستم؟ تو کجایی؟ تو خودت کاش بیایی..........به خودت کاش بیایی!!! شاید آن روز که سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید کرد. خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
باید اینطور نوشت: هر گلی هست، چه شقایق چه گل پیچک و یاس تا نیاید آقا، زندگی وشوار است...
چه شود بیاید آن روز که به تو رسیده باشم به هوای دیدن تو ز هوا رهیده باشم همه عمر من به یاد تو گذشته نازنینا نکند که من بمیرم و تو را ندیده باشم
بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد بانگ تکبیر نگر در همه عالم بر پاست از زمین نور به بالا رود امشب زیرا نور خورشید امامت همه تابان آمد قائم آل محمد (عج) گل گلزار رسول حجة ابن الحس (عج) آن مظهر ایمان آمد نیمه شعبان سرود زندگی است نیمه شعبان فرار از بردگی است نیمه شعبان سلامی از خدا بر همه افراد شهر بندگی است نیمه شعبان امید خستگان مقصدی بر جاده های خستگی است نیمه شعبان چو کالائی گران نوبر بازارهای کهنگی است نیمه شعبان چو حصنی استوار قلعه ای با سردر همبستگی است نیمه شعبان چنان یک سرپناه آخرین امید در بیچارگی است نیمه شعبان به سان مشعلی در افق های سیاه زندگی است نیمه شعبان برای مسلمین سالروز خلقت آزادگی است نیمه شعبان غدیر و بعثت است جلوه خم در کمال سادگی است نیمه شعبان چو خورشیدی منیر نور بخش عمر ظلمت دیدگی است نیمه شعبان نه یک روز است و بس بلکه با تاریخ در پیوستگی است
Power By:
LoxBlog.Com |